MBA

گروه تخصصی MBA (مرکز آموزش ماهان)

MBA

گروه تخصصی MBA (مرکز آموزش ماهان)

استیو جابز و داستان اختراع مکینتاش


 نویسنده: ملکوم گلدول

ترجمه: بابک باقرزادگان

چگونه نبوغ و بینش منحصر به فرد جابز موجب شد تا ایده ای که شرکت زیراکس جرقه اش را زده و روی آن کار کرده بود، تبدیل به محبوب ترین رایانه ی شخصی دنیا شود
در اواخر سال 1979، یک کارآفرین بیست و چهار ساله از مرکزی تحقیقاتی در دره سیلیکون بازدید کرد. نام آن مرکز "زیراکس پارک" (1) بود، جوان، که یکی از بنیان گذاران یک شرکت رایانه ای در همین منطقه بود، "استیو جابز" نام داشت.

زیراکس پارک بازوی تحقیق و توسعه و نوآوری شرکت زیراکس بود. در نزدیکی این شرکت، برج "هوور" (2)، شرکت اچ پی و شرکت های مشهور دیگری که در زمینه تولید سخت افزار، نرم افزار، تراشه و سایر محصولات فناوری فعالیت می کردند، قرار داشتند. در دهه 1970، زیراکس بزرگ ترین مهندسان و برنامه نویسان رایانه را گرد هم آورده بود و در ده سال آینده، تعداد زیادی نوآوری و اختراع در این شرکت به ثبت رساند. اگر در آن زمان کسی اهل فناوری و نوآوری بود، حتماً نام زیراکس پارک را شنیده بود و آرزو داشت آنجارا از نزدیک ببیند. همین مسئله باعث شد تا جابزِ جوان در آن زمان به سمت آن کشیده شود.
اپل هم در آن زمان یکی از مشهورترین شرکتهای فناوری آمریکا بود. هر کسی در دره سلیکون آرزوی مشارکت و سرمایه گذاری در آن را داشت. جابز پیشنهادی برای زیراکس داشت: او به زیراکس اجازه می داد که صد هزار سهم اپل را به قیمت یک میلیون دلار بخرد. در عوض، زیراکس اجازه بدهد که وی از زیراکس پارک بازدید کند و به ایده های پرورش یافته در آن شرکت نگاهی بیندازد. بالاخره بعد از مدتی چانه زنی، دو طرف به توافق رسیدند. برخی از مدیران پارک اعتقاد داشتند که تصمیم زیراکس در این مورد اشتباه است. اما در نهایت، توافق حاصل شد و استیو جابز باراهنمایی مهندسانی از زیراکس، چند بار از پروژه های انجام شده در زیراکس پارک بازدید کرد. در میان طرح ها و ایده ها، یک رایانه ی شخصی نظر وی را به خود جلب کرد.
یکی از مهندسان زیراکس به نام "لری تسلر" (3) جابز را در بازدیدش راهنمایی می کرد. او نشانگری را به کمک دستگاهی به نام "ماوس" روی صفحه نمایش حرکت می داد. آن روزها، کار کردن با رایانه عمدتاً مستلزم تایپ کردن دستورات از طریق صفحه کلید بود. تسلر با کمک ماوس، روی یکی از آیکان ها (تصاویر نمادین روی صفحه) کلیک کرد و پنجره هایی را باز کرد و سپس بست. او با استفاده از برنامه واژه پرداز خارق العاده ای که طراحی شده بود، چیزی تایپ کرد و با استفاده از نخستین شبکه "اِتِرنت" (4)، با همکارانش در قسمت های دیگر شرکت "ای میل" رد و بدل کرد.
یکی از مهندسان نرم افزار اپل به نام "بیل آتکینسون" (5) هم همراه جابز بود و از شدت تعجب و شگفتی آن قدر صورتش را به صفحه نمایش نزدیک کرده بود که کم مانده بود نوک بینی اش به آن بچسبد! تسلر آن لحظه را چنین به یاد می آورد: "جابز هم با هیجان در اتاق راه می رفت و سرجایش بند نبود. وقتی کارهایی را که من می توانستم با ماوس روی صفحه نمایش انجام دهم می دید، حدود یک دقیقه به آن نگاه کرد و از شدت هیجان شروع کرد به بالا و پایین پریدن در اتاق و داد می زد: پس چرا از این طرح استفاده نمی کنید؟ این بهترین ایده ممکن است. این ایده انقلابی به پا می کند!"
زیراکس نسخه جدیدی از "آلتو" (6) را در سال 1981 روانه بازار کرد. البته این رایانه ضعیف و کُند بود. در نهایت، زیراکس از سرمایه گذاری روی ساخت رایانه های شخصی انصراف داد.
از آن طرف، جابز به شرکت اپل برگشت و از گروهش خواست روی نسل جدیدی از رایانه های شخصی کار کنند که صفحه نمایش گرافیکی، منو، پنجره و ماوس داشته باشد. نتیجه این تلاش "مکینتاش" بود، رایانه ای که شاید مشهورترین محصول تاریخ دره سیلیکون باشد. 
جابز سال ها بعد گفت: "اگر زیراکس می دانست که چه چیزی را در اختیار دارد و قدر موقعیت خود را می دانست، می توانست به شرکتی با عظمتِ کل آی بی ام، مایکروسافت و زیراکس تبدیل شود." در سی سال گذشته، زیراکس که دُردانه صنایع فناوری ایالات متحده بود، از جایگاه خود به پایین غلتیده و اپل سیر صعودی را در پیش گرفته است. نمایش آن روز در زیراکس پارک که برای جابز انجام شد و تصمیمی که جابز در آن روز گرفت، به سمبل شناخت مدیران صاحب دیدگاه و مصمم، و معیار تفکیک مدیران خلاق از سایرین تبدیل شده است.
یکی دو روز پس از این که جابز از "پارک" بازگشت، با شخصی به نام "دین هووی" (7) ملاقات کرد. هووی یکی از بنیان گذاران کسب و کاری در زمینه طراحی صنعتی بود که بعدها نام "ایدئو" (8) به خود گرفت. هووی می گوید: "من چند ایده داشتم که می خواستم راجع به آنها با جابز صحبت کنم. اما هنوز دو سه کلمه ای بر زبان نیاورده بودم که جابز کلامم را قطع کرد و بدون مقدمه گفت: "اینها را ول کن. باید یک ماوس بسازی!" من هنوز نمی دانستم ماوس چیست. جابز خودش برایم ماوسِ زیراکس را توصیف کرد و گفت قیمت ماوس آنها 300 دلار است، دوام خیلی کمی دارد و ظرف دو هفته خراب می شود. وی از من خواست ماوسی بسازم که کمتر از 15 دلار هزینه و در ضمن، سال ها دوام داشته باشد. من هم به سراغ والگرینز (9) رفتم و به اتفاق به بازار رفتیم و چند دئودورانتِ (ضد عرق و خوش بو کننده) زیر بغل توپی خریدیم، چون این دئودورانت ها به چیزی که می خواستیم بسازیم بی شباهت نبود. یک ظرف کره خوری هم خریدم و پروژه ساخت ماوس با همین وسایل شروع شد."
من (نویسنده ی مقاله) مصاحبه ای با هووی ترتیب دادم تا از زبان وی خاطرات آن روزها را بشنوم. او در روز مصاحبه، با خود وسایل خرده ریز زیادی آورده بود که مربوط به همان سال ها و آزمایش هایش با والگرینز بود: رسم های فنی که طرح اولیه ماوس را نشان می داد، ده ها طرح اولیه پلاستیکی از ماوس، یک قرره سیم گیتار، تعداد زیادی چرخ کوچک که از یک قطار اسباب بازی باز شده بود، و در فلزی شیشه مربا. او زیرِ درِ مربا را به من نشان داد. زیر آن با یک ماده ی گریس مانند پر شده بود تا ظاهراً اصطکاک را از بین ببرد. در وسط هم فرورفتگی ای داشت که یک توپ کوچک می توانست در آن جای بگیرد. هووی زیر در شیشه مربا را با "رزین اپوکسی" پر کرد و توپ استیلی را نیز که از یک بلبرینگ باز شده بود، با وازلین چرب کرد و در گودی وسطِ در فرو کرد. توپ تقریباً به در چسبید. وی در حالی که در راه به کمک توپ روی سطح میز حرکت می داد، گفت که این یکی از اولین ماوس هایی بود که آنها ساختند.
دشواری کار در این بود که توپ باید به گونه ای به بدنه اصلی می چسبید یا متصل می شد که نیفتد و بتواند اطلاعات دریافتی از سرعت و جهت حرکت خود را با رایانه ارسال کند. ضمناً اگر اصطکاک توپ و میز کمتر از اصطکاک توپ و اجزای نگهدارنده توپ بود، قاعدتاً توپ گیر می کرد و نشانگر روی صفحه نمایش نمی توانست به درستی و به نرمی حرکت کند. برای ثابت نگهداشتن توپِ ماوسی که در زیراکس پارک ساخته شده بود، یک سری بلبرینگ روی آن نصب شده بود که به علت زیاد بودن تعداد گوی های بلبرینگ، اصطکاک زیادی تولید می شد و ضمناً خیلی هم به گرد و غبار و آشغال حساس بود.
هووی راه های زیادی را برای کم کردن اصطکاک آزمود. اما زمانی که به طور تصادفی با انگشتان خود توپ را مهار کرده بود و در ذهن خود به دنبال راه حلی می گشت، به این موضوع پی برد که برای کنترل توپ اصلاً بلبرینگ لازم نیست. فقط کافی است ساز و کاری طراحی شود که توپ را سر جای خود نگه دارد. راه حل در ساده فکر کردن است، نه در پیچیدگی. فقط کافی است توپ را به صورتی مهار کنیم، همانند زمانی که با دو انگشت به آرامی و با حداقل تماس مراقب توپ بود تا از جای خود خارج نشود.

آیا جابز ایده ی زیراکس را کِش رفت؟
 

ساخت ماوس از جهاتی ابهاماتی را در مورد اخلاق کاری جابز به ذهن متبادر می کند؛ این که آیا جابز با بازدید از زیراکس پارک ایده رایانه ی شخصی و ماوس را از زیراکس دزدید؟ هووی در این مورد چنین توضیح می دهد: "جابز هرگز نخواست عین محصول زیراکس را باز تولید کند. ما کلی در مورد تعداد دکمه ها (سه دکمه، دو دکمه و یک دکمه) بحث کردیم و سرانجام به نتیجه رسیدیم که به منظور حفظ سادگی و سهولت کاربرد، آن را با یک دکمه تولید کنیم. اما ماوس زیراکس سه دکمه بود."
پس آیا جابز فقط ایده ماوس را از زیراکس گرفته بود؟ نه کاملاً. زیراکس اصلاً مالک ایده ماوس نبود. محققان زیراکس پارک آن را از یک دانشمند علوم رایانه به نام "داگلاس انگل بارت" (10) در مرکز تحقیقات استنفوردگرفته بودند. انگل بارت ایده حرکت دادن نشانگر صفحه نمایش رایانه را به کمک یک وسیله مکانیکی در سر داشت و برای این کار یک وسیله شبیه ماوس طراحی کرد که دارای سطحی مستطیل شکل بود و بیشتر به تخته ی اسکیت شباهت داشت. اگر ماوس های انگل بارت، زیراکس و اپل را کنار هم بگذارید و مقایسه کنید، سیری از تحول و باز آفرینی را در آن می بینید و قطعاً نمی توان نام آن را سرقت ایده یا کپی برداری گذاشت؛ بلکه در آن، سیر تحول یک مفهوم و یک ایده کلی مشهود است.
در مورد رابط گرافیکی کاربر هم همین اتفاق افتاد. نوآوری زیراکس باید جایگزین صفحه متنی رایانه های آن زمان می شد. اما وقتی روی آیکان های طراحی شده توسط مهندسان زیراکس کلیک می کردید، یک منو باز می شد که در واقع حد وسطی بین خواسته کاربر و پاسخ رایانه بود. گروه نرم افزاری جابز، رابط گرافیکی را از آن چه که زیراکس ساخته بود خیلی فراتر برد. آنها کار با آن را بسیار ساده تر کردند. می توانستید با استفاده از ماوس، اندازه پنجره ها را تغییر دهید، پنجره را از یک طرف صفحه به طرف دیگر آن ببرید. همچنین مهندسان اپل "نوار منو" (11)، منوی بازشوی بالای صفحه و سطل زباله (12) را اختراع کردند.
در سیر تکاملی ماوس، انگل بارت کسی بود که ایده اولیه را طرح کرد. او نخستین ماوس را هر چند به صورت خیلی ابتدایی ساخت و دید. او دیدگاهی در این زمینه داشت. اما مشکل صاحبان دیدگاه این است که همواره محدود به دیدگاه های خود هستند. او قصد تولید یک محصول تجاری یا حتی نمونه ای اولیه از آن را نداشت. او صرفاً از سر کنجکاوی، تحقیقی انجام داد و پرونده آن را باز گشت. در این میان، زیراکس شرکتی بود که با ایجاد یک پاره فناوی پیشرفته و پیشرو، محیطی ایده آل برای تجلی ایده ها و تحقیق و توسعه فراهم کرده بود؛ یک بهشت واقعی برای محققان و عاشقان فناوری. اما چنین بهشتی جای مناسبی برای تجاری سازی یک محصول نیست. "باب متکالف" (13) که قبل از تأسیس شرکت "تری کام" (14) سال ها در زیراکس کار می کرد، می گوید: "ما رایانه ای زیبا ساخته بودیم، زبان رایانه ای خودمان را داشتیم، صفحه نمایش خودمان را داشتیم. در مجموع، محصول خارق العاده ای بود، اما به قیمت 16 هزار دلار. در صورتی که باید قیمت آن را به 3 هزار دلار می رساندیم." برای تولید یک محصول تجاری، محدودیت زمان و زور و تهدید لازم است. و صد البته، نوآوری و خلاقیت هم لازم است تا در کنار همه این عوامل، یک محصول ارزان قیمت و عامه پسند تولید و روانه بازار شود. زیراکس، جایی نبود که بتواند ماوس یا رایانه ی شخصی را تبدیل به یک محصول تجاری کند. اما اپل شرکتی بود که همه این عوامل را در کنار هم داشته و به موفقیت دست یافت.

یک شرکت متفاوت 
 

یکی از مهندسانی که جابز در بازدید آن روز خود از زیراکس با وی آشنا شده بود، مهندس خوش برخورد و خلاقی بود به نام "گری استارک ودر" (15). استارک ودر مهندس خوش فکری بود که در دوران حضورش در زیراکس کارهای جالبی کرده بود. از جمله، ایجاد ارتباط شبکه ای دو ساختمان شرکت از طریق پرتو لیزر (پرتو آن در هوای مه آلود، قابل رویت بود و وقتی باعث حواس پرتی یک راننده و انحراف خودرو وی به یک گوال در کنار جاده شد، مجبور شدند تجهیزات آن را جمع آوری کنند).
در آن زمان، زیراکس دستگاهی ساخته بود که با استفاده از یک لنز تصویربرداری، متن روی کاغذ را می خواند و متنی مشابه تولید می کرد. یکی دیگر از ایده های استارک ودر، حذف مرحله اول بود. وی معتقد بود می توان مستقیماً یک فایل متن را از رایانه به دستگاه فتوکپی فرستاد و فرایند را ساده تر کرد. در واقع، می شد دستگاه فتوکپی زیراکس را تبدیل به یک چاپگر کرد. اگر ایده او در آن زمان عملی می شد، می توانست منجر به تولید چاپگرهایی شود که می توانستند همه چیز، حتی عکس، را چاپ کنند. او در این زمینه ایده هایی داشت که به دلیل تصلب فکری مدیران و عدم توجه به ظرفیت بازار و بها ندادن به خلاقیت و نوآوری، هرگز جامه عمل نپوشید.
استارک ودر کارمند متفاوتی بود. اما مدیران زیراکس از وی خواستند که از کار روی چاپگرهای لیزری دست بکشد، زیرا به زعم آنها این نوع چاپگر ها بسیار گران بودند و رایانه ها نیز ضعیف تر از آن بودند که بتوانند به خوبی با چاپگر لیزری کار کنند! اما استارک ودر مخفیانه به کار تحقیقاتی خود ادامه داد. مدیران زیراکس هرگز با ایده های وی موافقت نکردند. با این حال استارک ودر در بهشت زیراکس رویاپردازی می کرد. زیراکس پارک جایی بود که مدیران در جزئیات کار آن دخالت نمی کردند و تبدیل شده بود به گوشه ی دنجی برای تحقیقات مخفیانه ی وی.
در سال 198، استارک ودر تماسی تلفنی از سوی یکی از رقبای زیراکس دریافت کرد. تماسی اغوا کننده برای دعوت به همکاری. کسی با وی تماس گرفته بود که سال ها پیش او را در زیراکس دیده بود. استارک ودر می گوید: "تصمیم به ترک زیراکس بسیار دردناک بود. من نزدیک به 25 سال در زیراکس کار کرده بودم. در این سال ها زحمات زیادی کشیده بودم. اما همواره ایده هایم نادیده گرفته شده بود. بنابراین تصمیم خودم را گرفتن و از زیراکس جدا شدم."
در شرکت جدید، استارک ودر سال های خوب و موفقی را پشت سر گذاشت. محیطی بسیار خلاق، که از او برای تصمیم گیری در بالاترین سطوح شرکت کمک گرفته می شد. خود استارک ودر درباره شرکت جدیدش می گوید: "در آنجا همه تشنه یادگیری و آزمودن ایده های جدید بودند و ایده ها مورد احترام مدیران بود؛ دقیقاً برعکس زیراکس، در زیراکس، بارها به یاد دارم که ایده هایی را مطرح می کردم و مدیران برای بهانه گیری و رد آن می گفتند بودجه یا نیروی انسانی کافی برای کار روی پیشنهادت نداریم!"
با این حال، در شرکت جدید هم گاهی موقعیت های مشابه پیش می آید. استارک ودر می گوید: "مثل این بود که یک معدن طلا را به کسی نشان بدهی و بگوید بیل برای حفر آن ندارد!" گویا همیشه همین طور است. مخترع می گوید باید پیش برویم، شرکت می گوید باید بایستیم. و شاید آن چه در زیراکس پارک اتفاق افتاد، کم و بیش در جاهای دیگر هم رخ می دهد.
در هر صورت، می دانید کسی که گری استارک ودر را برای آمدن به شرکتش ترغیب کرد که بود؟ کسی نبود جز "استیو جابز".

پی نوشت ها :
 

1- Xerox PARC
2- Hoover Tower، برجی که مؤسسه تحقیقاتی Hoover در دانشگاه استنفورد و در پنجاهمین سالگرد تأسیس آن ساخته بود.
3- Larry Tesler
4- Ethernet: یک پروتکل شبکه های رایانه ای که هم اکنون متداول ترین پروتکل شبکه در دنیاست.
5- Bill Atkinson
6- Alto: نخستین رایانه ی شخصی که دارای رابط کابر گرافیکی، پورت (درگاه) شبکه و ماوس بود.
7- Dean Hovey
8- IDEO
9- Walgreens
10- Douglas Engelbart
menu bar -11
12- trash can
13- Bob Metcalfe
14- 3Com، شرکتی که در زمینه تولید محصولات شبکه های رایانه ای فعال است.
15- Gary Starkweather

منبع:
نیویورکر، 16 می 2011 
دانشمند شماره 578


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۱۸
Pooya Yaghoobirad

نظرات  (۱)

بسیار بسیار زیبا بود ، ممنون از زحمتت پویا جان

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی